اندیشه

ادبی-فرهنگی-اجتماعی

اندیشه

ادبی-فرهنگی-اجتماعی

فاصله ها



اگه فاصله افتاده ، اگه من با خودم سردم
تو کاری با دلم کردی که فکرشم نمیکردم
چه آسون دل بریدی از دلی که پای تو گیره
که از این بدترم باشی واسه تو نفسش میره
نمیترسم اگه گاهی دعامون بی اثر میشه
همیشه لحظه آخر خدا نزدیکتر میشه
تورو دست خودش دادم که از حالم خبر داره
که حتی از تو چشماشو یه لحظه بر نمیداره

تو امید منی اما داری از دست من میری
با دستای خودت داری همه هستیمو میگیری
دعا کردم تورو بازم با چشمی که نخوابیده
مگه میزاره دلتنگی ، مگه گریه امون میده
مریضم کرده تنهائی ببین حالم پریشونه
من اونقدر اشک میریزم که برگردی به این خونه
حسابش رفته از دستم شبایی رو که بیدارم
شاید از گریه خوابم برد
درها رو باز... درها رو باز میزارم..

نمیترسم اگه گاهی دعامون بی اثر میشه
همیشه لحظه آخر خدا نزدیکتر میشه
تورو دست خودش دادم که از حالم خبر داره
که حتی از تو چشماشو یه لحظه بر نمیداره

ببیا اسمان نیلگون زندگی رابه بیابان برهوت اندوه وناکامی ارزان نفروشیم.بیاطراوت وشادابی


نسیم سبیدهدم رابه غبار تیره ی اضطراب ارزان نفروشیم. بیا دریای مواج وخروشان احساس


باک عشق ورزیدن رابه دخمه ی تاریک عزلت ارزان نفروشیم.بیا لبخند زیبای کودک درون


رابه ابروان درهم منطق واستدلال ارزان نفروشیم. بیا رایحه ی خوش و روح انگیز شکوفه


های سبیدبوش اندیشه ی بویای خود را به تخییلات بی اساس شکست ارزان نفروشیم. بیا


خاطره ی برواز بر اوج بهنه ی تخییلات روشن ایندهای سرشار از کامیابی رابه گام های


مبهم شک وتردید ارزان نفروشیم .بیا یک دم وصال در اغوش الهی یار را به برسه زدن در


ساحل بی هدفی ارزان نفروشیم.